دینادینا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

شازده خانوم کوچولو...

دینا کوچولو...رقیب...پانیذ

(جامانده از 15-14 ماهگی) سلااااااااااام عشق قشنگ خونه مدتیه به یکی دیگه از عروسکهای مامان علاقمند شدی یه عروسک خوشگل و ناز که مادر و پدرم از مشهد برام خریده بودن وبعد تولد شما به همراه بقیه عروسکهااااااااااااااااااااااااااااام به شما رسیدههههه خلاااصه از وقتیکه این عروسک کوچولو رو صاحب شدی...دیگه کمتربه پانیذت می رسی این هم عکس عروسک نازت که بنا به صلاحدید پدر گرامیتون چوووون موهاش مثل شما طلاییه(طلایی رو داااااشتی...) اسمشو گذاشتیم دینا کوچولو و چون اسم شما رو داره ...باید لباس شما رو هم تنش می کردیم دیگه... و من هم چون دینا کوچولو خییلی کوچولوئه... لباس بافتی رو که مامانی فریبای رونیا کوچولو با اندازه های 6 ر...
29 اسفند 1392

ست امسال خانواده مااااااااااا

سلاااااااااام به جیییگر مامان قبل از هر چیز باید از اینکه مدتها وبتو آپ نکردم ازت بخوام که ببخشیم آخه یه عاااااااااااااااااالم کار رو سرم ریخته بود و منم که میدونییییییییی...دست تنهام از بس هم که کار داشتم  همش تو راه خونه و بازار بودم.... شما رو اکثر اوقات میذاشتمت خونه مامانی اینا و قربون مامان مهربونم برم که با آغوش باااااااااز پذیرات بود و کلی بهمون حال داد دست تو دختر گلم هم درد نکنه که باهامون کنار اومدی و کللی خانوم بودی و من و مخصوصا مامانی رو اصصصلا اذیت نکردی .......بگذریم و بریم سر اصل موضوع که رنگ ست خانوادسسسسسسسسست.... عسلکم من از وقتیکه با پدر خوب و مهربون شما ازدواج کردم یکی از کارهاییکه موقع...
29 اسفند 1392

آتلیه نوروزی

سلام عشششششششقم دیروز رفتیم آتلیه و با لباس عیدیهامون یه عکس باحجاب انداختیم البته عکسش بعد عید آماده میشه اما بگم برات از حال و روز دیرووووووووووووووزت دیروز حوالی ظهر بابایی از اداره اومد تا با هم بریم و خریدهای نوروزیمونو تکمیل کنیم و شما رو هم طبق معمول گذاشتیم پیش مامان مهربووونم البته چون مامانی بود خونه خاله منیرم...شما هم رفتی اونجا و با پسر های دوقلوی خاله من که اول دبیرستانن کلللی بازی کردی و....همین باعث شد تا بیایم خونه نخوابیدی و ساعت 4 عصر تاازه لج خوابت شروع شد البته بعدش تو راه خونه خوابوندمتااااااا....اما شما بیدار هم که شدی لج داشتی و .... ساعت 8 هم که رفتیم آتلیه ....کلللللی گریه و زاری راه انداختی...
29 اسفند 1392

مرد عنکبوتی خونه ماااااااااااا

سلام گل نااازم قبلا ها یه پاتوق داشتی تو خونه البته یکییییی که نهههههههههههه چند تا همه گوشه کنارهای دنج خونه پاتوقت بود مثلا:اینجا یا اینجا و اینجاااا وهمینطور هم اینجااااااا(که البته اون پشتی رو گذاشته بودیم تا نری تو شومینه که...) جدیدا پاتوقت رو عوض کردی و جول و پلاست رو جمع کردی و رفتیییییییی... بگم کجاااااااااااااااااااااااااااااا؟ خودت ببین اونم به تیر عکسهای رو یخچاااااااال فکر کنم دیگه دست به خانمان زدییییییییییی این هم طرز بالا رفتن از مبل و رفتن روی اپننننننننننننن (صرفا جهت آموزش به مبتدیهاااااااااااا...) اول از این سمت امتحان می کنییییم: ا...
21 اسفند 1392

دینا نگو یه دسته گللللللللل

سلاام عشقم قبلا ها همه اش دوست داشتم موهات رو بلند کنم و تو ایام عید ببندمش اما از اونجاییکه شما اصلا به گیره مو و کش و اینجور چیزا علاقه نداری و پشت موهات هم خیلی بلند شده بود و گردنت رو عرق سوز میکرد تصمیم گرفتم موهات رو کوتاه کنم و خاله سکینه (دختر عمو جونم) گفت که موهات رو برات کوتاه می کنه اما بعد که سرما خوردی و برات آمپول زدیم باز هم مثل روزاییکه رفته بودی بیمارستان ...ترسو شده بودی منم دیروز یعنی 91/12/19 برات از آرایشگاه تخصصی کودک نوبت کوتاهی مو گرفتم چون احساس کردم اونا به کارشون بانی نیها وارد ترن و چون اونجا هم آتلیه داره و هم زمین بازی شما خیلی اونجا رو دوست داری. خلاصه با هزار استرس از اینکه چه خواهی...
21 اسفند 1392

بدوووون شرح

سلام عشششقم خودت عکسهای وروجکیهات رو ببین و قضاوت کنننننننننن از بس لباسشوییمون همه اش روشنه دیگه رو بند جا نداریم و لباسهای کمی نمدارو روی شوفاژمیذارم البته اگررر شما اجازه بدییییییییییی(که اکثر اوقات برشون میداری و پروف می کنی )   ...
20 اسفند 1392

دینا ماستییییییییییی

سلام ماستی خانووووووووووووووووووم نمیدونم چرا انقددر ماست دوست داری؟ کاش به جای ماست غذاهات رو انقدر دوست داشتیی این هم عکسهات درحین ماست خوردن (آخه مستقل خانوم تشریف داری و باید خودت غذاهات رو بخورییییی!!!!!!!) (اینجا من تو مطبخ بودم که بابات ازت عکس انداخته) (اینجا هم آوردت تو مطبخ تا دسته گلت رو نشونم بده) دختر جاااااااااااااان من و لباسشویی که از کمر افتاااااااادیم ...
20 اسفند 1392

دینا خانوم عشق کامپیوتر

سلام عشقم تو این ماه یکهویی عشقت به کامپیوتر و میز و صندلیش زیاد شد البته از نوع عجیب و غریبش می پرسی از چه نوعی؟؟؟؟ خودت تو عکسها ببیننننننننننننننننننننن اول اینکه تا در اتاقت باز باشه میدویی و میشینی رو صندلی بعد فضولیها شروع میشنننننننننننننننننننننن واین هم نوشیدنی حین فضولیییییییی گاهی اوقات هم کار به اینجاها می کشههههههههههه و....اینجااااااااااااااااااا وحتی ...اینجااااااااااااااااااااااا   آخه دخترررررررررررررررر چی بگم من بهت... من چه کنم از دست تووووووووووو... چرا یه جا بند نمیشییییییییییییی... یا باید زیر میزو صندلی و اینجور چیزا باشیییییییییییی یا ب...
20 اسفند 1392

دینا در حمام

سلام عشقم این عکسها مال اولین حمامت بعد سوراخ کردن گوشته       فداای موهای بلند و لختت مننننننننننننن این هم ناف نافو خانوم که تو حمام هم این ناف بیچاره رو ولش نمیکنه بعد حمام و دوقلوها در ربدوشامبر عسلکم این حوله ایکه تنته مال نینی ایهای باباست که مامی مهربون و باسلیقت نگهش داشته و دادش به شما دست مامی درد نکنه ...
19 اسفند 1392

دختر گوشواره به گوشم

سلام عشقم بالاخره دل به دریا زدم و در تاریخ92/12/1 گوشت رو سوراخ کردم آخه میدونی هم خیلی میترسیدم گوشت عفونت کنه هم اینکه دکترت گفته بود از نظر روانی تاثیر بدی تو روحیت میذاره که البته درست هم بود چون تازه دختر آرومی شده بودی و دیگه هیچ کی و دَه نمیکردی و تاااا گوشت رو سوراخ کردیم دوباره دَه کردنهات رو از سر گرفتی البته به قول خاله افسانه :به درک کتک بخوره خوبهههههههه بچه ها هم خنگ نباشن از خودشون دفاع کنن... والله این هم عکسهای گوشواره به گوش مامان     عسلکم اولش تصمیم داشتم بخاطر سید بودنت برات گوشواره سبز بذارم ولی بعدش نظرم عوض شد و مثل نی نی ایهای خودم گوشواره قرمز برات سفارش دادم که البته...
19 اسفند 1392